×

اطلاعات "Enter"فشار دادن

  • تاریخ انتشار : 1400/05/28 - 10:56
  • بازدید : 75
  • تعداد بازدید : 75
  • زمان مطالعه : 9 دقیقه

به مناسبت واقعه کربلا: ۱۰ محرم الحرام سال ۶۱ هجری

من برای طلب اصلاح در امت جدم خروج کردم

امام حسین(ع) فرمودند: «ای فرزدق! اینان گروهی‌اند که از شیطان پیروی کردند و اطاعت خدای رحمان را رها ‏نمودند و در زمین آشکارا فساد کردند و حدود الاهی را از بین بردند. باده‌ها نوشیدند و دارایی‌های مستمندان را ‏برای خود برداشتند. من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیین‌اش و جهاد در راهش سزاوارترم. تا آیین ‏خدا پیروز و برتر باشد.»‏

 

 

به گزارش مفدا بهشتی - کافی بود ۵۰ سال از رحلت پیامبر(ص) بگذرد تا مردم سفارش پیامبرشان را مبنی بر «من در میان شما دو چیز به ودیعت می‏‌گذارم مادامی که به آن تمسّک جستید، هرگز گمراه نمی‏‌شوید. یکی از دیگری بزرگ‌تر است: کتاب خدا که ریسمان رحمت آویزان از آسمان به سوی زمین است، وعترت و اهل بیت من؛ واین دو هرگز جدا نمی‌شوند تا در حوض به من می‌‏پیوندند؛ بنگرید چگونه با ودیعت‌‏های من رفتار می‌‏کنید.» فراموش کنند.

پس از معاویه پسرش یزید به حکومت که رسید به والی مدینه دستور داد «از حسین(ع) بیعت بگیر و اگر نپذیرفت، سر او را برایم بفرست.»

داستان پسر هند! مگر نشنیدی؟

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید؟!

 پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

 مادر او جگر عم پیمبر بمکید

 خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

 پسر او سر فرزند پیمبر ببرید...

امام حسین(ع) بیعت یزید را نپذیرفت و فرمود: «با وجود خلیفه‌ای هم‌چون یزید، فاتحه‌ی اسلام خوانده است و دیگر امیدی به بقای دین خدا در حکومت یزید نمی‌رود.»

شبانه به همراه خانواده و شماری از بنی‌هاشم از مدینه به سوی مکه رفت. چهار ماه در مکه بودند. در این بین کوفیان با ارسال نامه‌های فراوان امام را به کوفه دعوت کردند. امام پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستادند که از صحت و صداقت اهل کوفه خبر بیاورد.

پس از آن، امام اعمال عمره را به‌جا آوردند. آن‌گاه در صحرای عرفات، دعای عرفه‌شان را خواندند. به امام خبر رسید که وقتی امام برای انجام اعمال حج واجب به مکه برگردند، تعدادی از مأموران حکومت قصد دارند امام را بین حجاج به شهادت برسانند.

امام تصمیم گرفتند که به مکه برنگردند و از همان عرفات به سفرشان ادامه دهند. خبر به حکومت رسید. بنی امیه که هرطور شده قصد نابودی امام را داشت، از شریح قاضی خواست که  حکم کسی را صادر کند، که حج واجب را رها کرده‌است. شریح گفت: «هر کسی در موقع انجام اعمال حج واجب در مکه باشد و اعمال حج خود را نیمه‌کاره رها کند، کافر است (غیر از امام) چون امام بر همه‌ی امور واقف است.»

امام به شیعیان خبر دادند که قصد دارند به سوی کوفه بروند. سپس با اهل خانواده از مکه خارج شدند. یاران خاص هم امام را همراهی کردند. بین راه هم امام به اشخاص و شهرها پیک فرستادند. بسیاری به کاروان امام پیوستند.

حرّ با لشکر ۱۰۰۰ نفری از ابن سعد مأمور بود هر کجا امام را یافت، او را به کوفه ببرد و تحویل ابن زیاد دهد.

از سوی دیگر، پیکی خبر آورد که مردم کوفه وفا ندارند و مسلم را در دارالعماره به دار آویختند و حتی دو پسرش را که با خود برده بود، سر بریدند.

امام قصد کردند به مدینه بازگردند، که لشکر حرّ به کاروان امام رسید و راه امام(ع) را به بازگشت به مدینه سد کرد.  به فرمان امام سپاه حر سیراب شدند و حتی به حیوانات همراهشان نیز آب داده شد.

سپس امام حسین(ع) پس از اقامه‌ی نماز ظهر به سپاه حر فرمودند: «شما نامه نوشتید و مرا دعوت کردید. حال اگر نمی‌خواهید من به سوی شما آیم، اجازه دهید به مدینه بازگردم.»

حر گفت: «به خدا سوگند، از شما دست برنخواهم داشت، تا شما را به کوفه ببرم و تحویل ابن زیاد دهم.»

امام حسین(ع) فرمودند: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می‌خواهی؟»

حر گفت: «اگر جز شما هر یک از اعراب در این حال با من چنین سخنی می‌گفت، پاسخ‌اش را می‌دادم! اما به خدا سوگند که نمی‌توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم.»

ناگزیر امام به سوی کربلا هدایت شدند.

«کرب بلا = سرزمین بلا»

امام حسین(ع) هنگامی که ره‌سپار کربلا بودند، فرمودند: «به‌راستی، دنیا تغییر چهره داده و ناشناخته گشته و نیکی آن در حال نابودی‌ست و از آن جز رطوبتی که در ته ظرفی مانده و جز زندگی وبال، هم‌چون چراگاهی که جز گیاه بیماری‌زا و بی‌مصرف چیزی در آن نمی‌روید، باقی نمانده است. آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل دست برنمی‌دارند؟ به طوری که مومن حق دارد که به مرگ و دیدار خدا مشتاق باشد. به‌راستی، من چنین مرگی را جز سعادت ندانم و زندگی در کنار ظالمان را جز هلاکت نخوانم. همانا مردم دنیاپرست‌اند و دین از سر زبان آن‌ها فراتر نرود و دین را تا آن‌جا که زندگی‌شان را رو به‌راه سازد، بچرخانند و چون در بوته‌ی آزمایش گرفتار شوند، دین‌داران اندک گردند.»

امّا در کوفه بنی امیه دست‌بردار نبودند. با کیسه‌ای طلا رای شریح را خریدند و شریح دیکته کرد که «هر کسی در موقع انجام اعمال حج واجب در مکه باشد و اعمال حج خود را نیمه‌کاره رها کند، کافر است؛ حتی امام!»

این حکم باعث  شد مردم امام را کافر بخوانند و برای جنگیدن با امام داوطلب بشوند؛ پس لشکر ۴۰۰۰ نفری ابن سعد به بیست هزار نفر رسید.

این لشکر انبوه هفتم محرم به کربلا رسیدند و راه‌های رسیدن  به آب را بر خیمه‌های امام حسین(ع) بستند.

شب که شد، امام یاران خویش را فراخواند و با آنان به گفت‌وگو نشست و فرمود: «خداوند را به نیکوترین سپاس‌ها، ستایش می‌کنم و او را در نعمت و رنج و بلا، سپاس می‌گزارم. خدایا! تو را سپاس می‌گویم که به نبوت کرامت را به ما بخشیدی، قرآن به ما آموختی، در دین، فهم و روشن‌بینی و بصیرت به ما دادی. به ‌پاس این‌همه داده و بخشیدن گوش و چشم و قلب، ما را از سپاس‌گزاران قرار بده؛ اما بعد؛ من یاران و اصحابی وفادارتر، نیکوکارتر و خوب‌تر از شما نمی‌شناسم و خاندانی درست‌کارتر و صمیمی‌تر از خانواده‌ام سراغ ندارم. خدای بزرگ همه را از جانب من، پاداش نیکو عنایت فرماید.

آگاه باشید. گمان نمی‌کنم بیش از همین روز، دشمن مهلت و امانم بدهد. آگاه باشید من به همه شما، اجازه‌ی رفتن می‌دهم. همگی آزادید و می‌توانید بروید. من بیعت خویش را از همگان برداشتم. هیچ تنگنایی نیست. شب و تاریکی را شتر راهوار خویش گیرید و جان از این معرکه بیرون ببرید.»

امام حتی دستور دادند فانوس‌ها را خاموش کنند، تا هر کس می‌خواهد برود راحت باشد.

سه شب متوالی امام سخن‌رانی فرمودند و با همه‌ی اصحاب اتمام حجت کردند که برای کسب مال و مقام و حکومت قیام نکرده‌اند و بی‌گمان همگی شهید خواهند شد. بسیاری رفتند. ماندند ۷۲ تن یار خاص و وفادار حضرت که همگی روز عاشورا شهید شدند.

خورشید روز دهم محرم طلوع نکرده بود، که حر با سپری وارونه به اردوگاه امام(ع) وارد شد. او خدمت امام حسین(ع) آمد و گفت: «فدایت شوم! یا بن رسول الله(ص)! من آن کسی هستم که از بازگشت تو (به وطن خود) جلوگیری کردم و تو را همراهی کردم تا به‌ناچار در این سرزمین فرود آیی؛ من هرگز گمان نمی‌کردم که آنان پیشنهاد تو را نپذیرند، و به این سرنوشت دچارتان کنند. به خدا سوگند، اگر می‌دانستم کار به این جا می‌کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم. من اکنون از آن چه انجام داده‌ام، به سوی خدا توبه می‌کنم، آیا توبه من پذیرفته است؟»

امام حسین(ع) فرمود: «آری خداوند توبه‌ی تو را می‌پذیرد.»

بنابر برخی منابع متأخر، پسران و برادر و غلام حرّ نیز هم‌زمان با حرّ به امام حسین(ع) پیوستند و در واقعه‌ی کربلا به شهادت رسیدند.

 روز تاسوعا رسید. در حالی که سپاه دشمن هر لحظه آماده‌ی حمله بودند. امام بارها برای لشکر دشمن سخن‌رانی فرمودند تا بل‌که هدایت شوند.

در خیمه‌ها حضرت زینب(س) از امام پرسیدند: «برادرم، آیا خودت را به این قوم معرفی کردی؟ آیا فرموده‌ای من نوه‌ی پیغمبرم؟ آیا هدفت را از این قیام برایشان تبیین کردی؟»

امام فرمودند: «بله، بارها گفته‌ام.»

حضرت زینب(س) فرمودند: «پس چرا می‌خواهند با شما بجنگند؟»

امام فرمودند: «شکم‌هایشان از مال حرام پر شده‌است و حرف حق به گوش‌شان فرو نمی‌رود.»

دو سپاه در ۱۰ محرم معروف به روز عاشورا با هم جنگیدند.یاران و اقوام امام روز عاشورا همگی به شهادت رسیدند؛ حتی جوان برومندشان علی‌اکبر شهید و قطعه قطعه شد. علم‌دار سپاه ایشان، برادرشان حضرت ابوالفضل(ع) هم شهید شد. روایت است که کودک ۶ ماهه‌ی امام، (علی اصغر) نیز روی دست ایشان با تیر سه شعبه‌ی حرمله کشته شد. امام تنها ماند و ندا داد: «هل من ناصر ینصرنی؟!» (آیا کسی هست مرا یاری کند!؟)

اما یاری اندر کس نبود...

امام یکه و تنها جنگید

هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت

کشید پــا ز رکـاب آن خلاصه‌ی ایجاد

به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد

بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد


شهادت امام حسین(ع) و اصحاب باوفایش بر دوست داران آن حضرت تسلیت باد.

  • گروه خبری : Akhbar
  • کد خبر : 107266
کلید واژه
متن استاتیک شماره 39 موجود نیست